محل تبلیغات شما

یک بار دیگر از این شهر، کاروان گذشت

آری هزار کوکب از این کهکشان گذشت

صد کاروان فدایی و صد کاروان عشق

بار دگر به وسعت کارون جان گذشت

یک نوجوان گرفته بیرق سبزی به شانه ها

یک پیر قد خمیده چو تیر از کمان گذشت

دستان دختری ، ز لطافت به سان ابر

پیشانی پدر گرفته و از آسمان گذشت

مادر چو ماه ، هر قدمش را به نام عشق

می زد به راه و از این آستان گذشت

یک زائرغریب ، سبکبال و بی رقیب

چون نور ، گرم ولی بی نشان گذشت

ماه وجود پاک مهدی زهراست بی گمان

این گونه بی صدا از وسط عاشقان گذشت

دمید وعده ی عشق از صدای خش خش برگ

ای زداینده ی غم از دل زینب تو بیا

دارم به جان حسرت دیدار روی ماه

، ,بی ,کاروان ,گذشتیک ,چو ,نور ,از این ,و از ,زائرغریب ، ,، سبکبال ,گذشتیک زائرغریب

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

hoo